مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مـا گــدائـیـم گـدائـیـم گـدای دو حــسـن زیر دین کرم و لطف و عطای دو حسن وای اگر نان خور هر بیسر و پایی بشویم روزی ما گره خورده به وفای دو حسن زنــده و مُــردۀ مـا فــرق نـدارد فــردا اگـر امـروز نـمـیـریـم برای دو حـسـن تا فـدایی سـر قـاسـم و مـهـدی هـستـیـم هست پشت سرمان دست دعای دو حسن تا ابـد هر چه خـلیفه است فدای علی و تا ابد هر چه کریم است فدای دو حسن با حـسنهای عـلی تا که رفـاقـت داریم هـمه جـا تـا ابـد آقـایی و عـزت داریـم بـاز هم معجـزه، در دل هـیجان میآید در جهان عطر دل انگـیز جـنان میآید این چه سری است که امشب به مشام جانم عـطـری از نـیـمه مـاه رمضان میآیـد کـیـنه تـوزان جـمل زیر لحـد پـوسیدند در عوض باز حسن جان به جهان میآید چه گنهکار چه مؤمن همه مهمان هستند حـضـرتِ خـیـر رسانِ هـمگـان میآیـد به زمین کرده قـدم رنجه شهنشاهی که وقت مدحـش، قـلم شعـر به جان میآید باز طـوفان بلا را زده پس کـشتی دین آمـده یــازدهـم مـرشـد جـبــریـل امـیـن نیست غم گر نکند دست کسی وا گرهام نوکـر حـلـقه به گـوش حـسن سامـرهام شـدهام شـاپـرک شـمـع وجـود پـسـرش ایمن از بیکسی و درد و غم و دلهرهام شده در سامره تصویر دو گنبد از نور مثل بین الحرمین خاص ترین منظرهام تا ابد هر چه گـشایش به فـدای گـرهای که چـنـین کرد پـنـاهـنـدۀ این مـقـبـرهام نـفـس فــاطــمـیاش راه نــشـانـم داد و اربعین خورد رقـم نابترین خاطـرهام شدهام بیسر و سامان دو تا شش گوشه هرچه دارم همه قربان دو تا شش گوشه خوش به حال شب تاری که تو گردی سحرش کعبه یعنی دل هر کس که شد عشقت گوهرش جان به قـربان همان گـرگ بیـابانی که تاجِ هم صحبتیِ با تو نشـسته به سرش پـدر و مـادر من بـاد بـه قـربـان کـسی که گذشته است به عشق تو ز مادر پدرش جان به قربان بزرگی که شده همچو سگان کـاسه لـیـسیِ غـلامان تو تـنهـا هـنرش جز تو اصلا چه سپهری است که سهمش بشود حضرت مهدی موعود بگـردد قـمرش من کـیام مـدح شهـنـشاه سـماوات کنم »کار من نیست که بنشینم و املات کنم» منِ دل مُـرده که در وادی غـمها ماندم دور از فـیـض مسیحـای مسیـحا مانـدم عـشـقـتان شد پـر پـرواز دو عـالـم امـا مـن اسـیــر اگـر و شـایـد و امـا مـانـدم حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد بین طـوفـان بلا بیکـس و تـنهـا مانـدم اربـعـیـن رفـت و نـدادنـد محـلم اصـلا آه از قـافــلـۀ کـرب و بـلا جـا مــانــدم کـورتـر شد گـرهام هـر چه تـقـلا کردم من فـقـط منتـظـر روضه زهـرا مانـدم روزگاری شده که روز، شب تاریک است خوب کن حال مرا فاطمیه نزدیک است |